نقد رمان مردی به نام اوه (فردریک بکمن)
شناسنامه کتاب:
📘 نام اثر: مردی به نام اوه
✍️ نویسنده: فردریک بکمن (ترجمه الناز فرحناکیان)
📑تعداد صفحات: ۳۷۱
🏢انتشارات: نون
📋 ژانر: اجتماعی/ خانوادگی
👥 مخاطب: جوان، بزرگسال
خلاصه داستان:
پیرمردی بعد از سالها زندگی در خانهٔ کوچکش، با همسایگان جدیدی در محلهٔ خود روبهرو میشود. همسر این خانوادهٔ جدید، پروانه، یک زن ایرانی است که شاید فکرش را هم نمیکرد، همسایه بودن با مردی به نام اوه، چه اتفاقاتی برای او و دیگران رقم خواهد زد.
با شخصیت جالب و منحصربهفرد «اوه» همراه شوید…
نقاط مثبت:
- شخصیتپردازی بینظیر اوه و دیگر شخصیتها
- ایجاد عقبه فرهنگی برای عادات و زندگی شخصیت اصلی
- لحن و انتخاب کلمات در گفتگوها و تکگوییها منحصربهفرد و بجا بود.
- زاویه دید جدید (بین سومشخص معمولی و بیطرف)
- ایجاد تصویر شفاف از داستان در ذهن مخاطب (مخاطب داستان را خوب میبیند)
- تشبیههای متعدد و عامیانه، به داستان فضا داده است.
- پایانبندی داستان، بسیار خوب و مناسب بود.
- خلق صحنههای طنز دلچسب
- تجارب خوبی در مورد زندگی منتقل میکند.
- غافلگیری در مورد زن اوه، جالب بود.
نقاط منفی:
- فلاشبکهای داستان بهخوبی بهکارگیری میشوند؛ اما سیر داستان بهاندازه کافی کشش و قلاب ندارد.
- در قسمتهای پایانی، نیمچه تطهیری نسبت به اختلال «همجنسگرایی» اتفاق میافتد که مطلوب نیست.
جمعبندی:
مردی به نام اوه شخصیتهایی دارد که شما در طی داستان، اوقات خوشی را با آنها میگذرانید. از استحکام شخصیت اوه، دغدغهمندی پروانه، بیعرضگی پاتریک و سرخوش بودن جیمی لذت میبرید و نویسنده را بهخاطر دیالوگهای کمنظیرش، تحسین میکنید. حرف بزرگ این داستان این است: «برای زندگی بهتر، به اطرافیانمان اهمیت بدهیم.»
نمرهدهی از «۱۰۰»:
(نکته ۱: مجموع نمرات ۵ معیار زیر، بیش از ۱۰۰ میشود. چون گاهی بعضی عناصر داستان، بهقدری قدرتمند نگاشته میشوند که خلأ دیگر عناصر را میپوشانند.)
(نکته ۲: اعطای نمرهی مجموعی «۱۰۰»، یعنی این داستان از لحاظ کیفیت، استاندارد و عالی است. اما ۲۵ نمرهی باقیمانده، به آثاری تعلق میگیرد که در بهکارگیری ابزارهای داستاننویسی، فوقالعاده عمل کردهاند.)
۱) دنیای داستانی: ۱۶ (از ۲۰)✅
۲) شخصیت پردازی: ۳۰ (از ۳۵)✅
۳) پیرنگ: ۲۴ (از ۳۵)✅
۴) درونمایه: ۱۳ (از ۱۵)✅
۵) سبک: ۲۰ (از ۲۰)✅
نمره نهایی: ۰۳ + ۱۰۰🟢
💬 قطعه خواندنی:
«اوه؟» زن طوری از پشت سر او را صدا کرد که انگار خیال میکرد ممکن است اوه از آخرین بازی که او مزاحمش شده اسمش را عوض کرده باشد.
اوه بدون آنکه کوچکترین توجهی به زن نشان دهد، به پاروکردن ادامه داد.
زن گفت: «فقط می خوام چند تا سؤال ازتون بپرسم…»
اوه جواب داد: «برو سؤالهات رو جای دیگه بپرس.» و طوری پارو را توی زمین فروکرد که معلوم نبود برف پارو میکند یا گودال حفر میکند.
«اما من فقط می خوام…» جملهٔ زن تمام نشده بود که اوه و گربه رفتند توی خانه و در پشت سرشان محکم بسته شد.
اوه و گربه توی راهرو چمباتمه زدند و منتظر ماندند زن از آنجا برود. اما نرفت. شروع کرد به کوبیدن در و فریاد زد: «اما شما یه قهرمانین!!!.»
اوه به گربه گفت: «این زن واقعاً مشکل روانی داره.»
گربه جوابی نداد.